زندگی زیباست

در این وبلاگ سعی شده مطالبی جامع و جذاب در ارتباط با روابط زناشویی ، روانشناسی ، ایرانشناسی و کشف مکانهای بکر ایران ، تاریخ ایران و جهان ، عاشقانه اجتماعی ، فیلمهای برتر جهان ، کتابهای برتر جهان ، طنز و ... گرد آوری گردد .

زندگی زیباست

در این وبلاگ سعی شده مطالبی جامع و جذاب در ارتباط با روابط زناشویی ، روانشناسی ، ایرانشناسی و کشف مکانهای بکر ایران ، تاریخ ایران و جهان ، عاشقانه اجتماعی ، فیلمهای برتر جهان ، کتابهای برتر جهان ، طنز و ... گرد آوری گردد .

مراقب افکار دیگران باشید


مردی در کنار جاده، دکه ای درست کرد و در آن ساندویچ می فروخت.

چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت، چشمش هم ضعیف بود، بنابراین روزنامه هم نمی خواند.

او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچ های خود را شرح داده بود.خودش هم کنار دکه اش می ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق می کرد و مردم هم می خریدند.

کارش بالا گرفت لذا او ابزار کارش را زیادتر کرد.وقتی پسرش از مدرسه نزد او آمد .... به کمک او پرداخت.

سپس کم کم وضع عوض شد.

پسرش گفت: پدر جان، مگر به اخبار رادیو گوش نداده ای؟ اگر وضع پولی کشور به همین منوال ادامه پیدا کند کار همه خراب خواهد شد و شاید یک کسادی عمومی به وجود می آید.

باید خودت را برای این کسادی آماده کنی.

پدر با خود فکر کرد هر چه باشد پسرش به مدرسه رفته به اخبار رادیو گوش می دهد و روزنامه هم می خواند پس حتماً آنچه می گوید صحیح است.

بنابراین کمتر از گذشته نان و گوشت سفارش داده و تابلوی خود را هم پایین آورد و دیگر در کنار دکه خود نمی ایستاد و مردم را به خرید ساندویچ دعوت نمی کرد.

فروش او ناگهان شدیداً کاهش یافت.

او سپس رو به فرزند خود کرد و گفت: پسرجان حق با توست.کسادی عمومی شروع شده است.

آنتونی رابینز یک حرف بسیار خوب در این باره زده که جالبه بدونید: اندیشه های خود را شکل ببخشید در غیر اینصورت دیگران اندیشه های شما را شکل می دهند. خواسته های خود را عملی سازید وگرنه دیگران برای شما برنامه ریزی می کنند.در واقع اون پدر داشت بهترین راه برای کاسبی رو انجام می داد اما به خاطر افکار پسرش، تصمیمش رو عوض کرد و افکار پسر اونقدر روی اون تأثیر گذاشت که فراموش کرد که خودش داره باعث ورشکستگی می شه و تلقین بحران مالی کشور، باعث شد که زندگی اون آدم عوض بشه.

خداوند به همه ما فکر، فهم و شعور بخشیده تا بتونیم فرق بین خوب و بد رو تشخیص بدیم.

بهتره قبل از اینکه دیگران برای ما تصمیماتی بگیرن که بعد ما رو پشیمون کنه، کمی فکر کنیم و راه درست رو انتخاب کنیم و با انتخاب یک هدف درست از زندگی لذت ببریم. چون زندگی مال ماست.


شما چی فکر میکنید ؟

“چندین سال قبل برای تحصیل در دانشگاه سانتا کلارا کالیفرنیا، وارد ایالات متحده شده بودم، سه چهار ماه از شروع سال تحصیلی گذشته بود که یک کار گروهی برای دانشجویان تعیین شد که در گروه های پنج شش نفری با برنامه زمانی مشخصی باید انجام میشد.

دقیقا یادمه از دختر آمریکایی که درست توی نیمکت بغلیم می نشست و اسمش کاترینا بود پرسیدم که برای این کار گروهی میخواد با چه کسی همگروه باشه؟

گفت اول باید برنامه زمانی رو ببینه، ظاهرا برنامه دست یکی از دانشجوها به اسم فیلیپ بود.

پرسیدم فیلیپ رو می شناسی؟

کاترینا گفت آره، همون پسری که موهای بلوند قشنگی داره و ردیف جلو می شینه!

گفتم نمی دونم کیو میگی!

گفت همون پسر خوش تیپ که معمولا پیراهن و شلوار روشن شیکی تنش میکنه!

گفتم نمیدونم منظورت کیه؟

گفت همون پسری که کیف وکفشش همیشه ست هست باهم!

بازم نفهمیدم منظورش کی بود!

اونجا بود که کاترینا تون صداشو یکم پایین آورد و گفت فیلیپ دیگه، همون پسر مهربونی

که روی ویلچیر میشینه…

این بار دقیقا فهمیدم کیو میگه ولی به طرز غیر قابل باوری رفتم تو فکر،

آدم چقدر باید نگاهش به اطراف مثبت باشه که بتونه از ویژگی های منفی و نقص ها چشم پوشی کنه… چقدر خوبه مثبت دیدن…

یک لحظه خودمو جای کاترینا گذاشتم ، اگر از من در مورد فیلیپ میپرسیدن و فیلیپ رو

می شناختم، چی می گفتم؟

حتما سریع میگفتم همون معلوله دیگه!!

وقتی نگاه کاترینا رو با دید خودم مقایسه کردم خیلی خجالت کشیدم…

شما چی فکر میکنید؟

انتخاب کن








مگذارید غم گذشته تان و ترستان از آینده ،

خوشحالی امروزتان را نابود کند

مثبت بمانید چون امروز می تواند بهترین روز زندگی تان باشد


فقط واسه خنده

ﺭﻭﺯﯼ ﺁﺳﯿﻪ ﺯﻥ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩ ﻧﯿﻞ ﻣﻨﺘﻈﺮ !.......

.

ﺳﺒﺪﯼ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﺏ ﺷﻨﺎﻭﺭ ﺍﺳﺖ ....... !

ﺁﺳﯿﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺳﺒﺪ ﺷﺘﺎﻓﺖ ﻭ

ﺳﺒﺪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﮕﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﮐﻤﺎﻝ ﻧﺎﺑﺎﻭﺭﯼ ......... ﺩﯾﺪ

ﺳﺒﺪ ﮐﺎﻻﺳﺖ ......



اصفهانیه تصادف می کنه، وسط خیابون داد می زنه آخ ماشیینم! آخ ماشینم! 

پلیسه می گه بدبخت این قدر حرص ماشینو نخور، دست چپت قطع شده!

اصفهانیه دستشو نگاه می کنه، می گه: یا حضرت عباس! ساعتم کو؟




دختره یه جوری میگه بیا دوست معمولی باشیم

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

انگار من با دوستای معمولیم کارای خاک بر سری نمیکنم...

والا من با همه آره ام...

دروغ تو ذاتم نیست...




ﺍﻻﻥ ۴۹۰۰۰ ﺯﺍﺋﺮ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺩﺭ ﺣﺞ ﻫﺴﺘﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﮔﻔﺖ ٢٠

 ﻫﺰﺍﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﻟﯽ ، ﺩﺭ ﺳﻄﺢ ﮐﺸﻮﺭ ﺩﺍﺭﻩ ﺗﻮﺳﻂ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺣﺠﺎﺝ ﺑﻪ ﻧﺤﻮ ﺍﺣﺴﻦ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﻣﯿﺸﻪ

ﻭ ﻣﻦ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻮﻓﯿق




ﻣﻦ ﻓﻚ ﻣﯿﻜﺮﺩﻡ ﮔﺸﺖ ﺍﺭﺷﺎﺩ ﻓﻘﻂ ﺏ ﭘﻮﺷﺶ

ﻧﺎﻣﻨﺎﺳﺐ ﮔﯿﺮ ﻣﯿﺪﻩ

ﺗﺎ ﺍﯾﻨﻜﻪ ﺏ ﻣﻨﻢ ﮔﯿﺮ ﺩﺍﺩﻥ ﻭ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

آقا ﺍﯾﻨﺎ ﺑﺎ ﺟﺬﺍﺑﯿﺖ ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺭﻥ :|

به همین برکت قسم :|





ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺱ ﻭﻗﺘﯽ ﻋﺸﻘﺶ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺶ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﻣﯿﺮﻩ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕﻣﯿﺸﯿﻨﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ!!!

ﺑﺮﻩ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﻭ ﺑﮕﻪ:

ﺍﺷﮑﺎﺗﻮ ﭘﺎﮎ ﮐﻦ ﺳﻮﺭﭘﺮﺍﯾﺰﻭﺍﺳﺖ ﺩﺍﺭم!!!

ﺑﻌﺪ ﮐﻤﺮﺑﻨﺪ ﭼﺮﻣﯽ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭﻩ‏ ﺑﺰﻧﻪ ﺯﻧﻪ ﺭﻭ ﺳﯿﺎﻩ ﻭﮐﺒﻮﺩ ﮐﻨﻪ

ﻭ ﺑﮕﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻟﻮﺱ ﺑﺎﺯﯾﺎ ﺧﻮﺵ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﺣﺎﻻ ﺑﺸﯿن ﻗﺸﻨﮓ ﺯﺍﺭﺑﺰﻥ !!!

خداییش ﺧﻮﺩﻣﻢ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ...!

دلنوشته





همه دنیای میثم ، شیرینی زندگی میثم ، کاش میدونستی که چه قدر نیازمند حضورتم ، کاش بدونی از وقتی اومدی زندگیم چه رنگی گرفته .

میثم امید به آینده رو میان دستای ظریف تو حس کرد ، وقتی دستتو میگیرم پی میبرم که چقدر به حضورت تو زندگیم نیازمندم ، سنگ صبورم ..... تو چقدر خوبی ، الان ارومه ارومم حرف زدن با تو منو دور از هر چی غمه میکنه .



به امید فردایی که تاس ما هم جفت شیش بیاره



مخاطب خاصم تو حق منی ، آسمون و زمین هم که به هم بریزن  نمیزارم کسی حقمو ازم بگیره .

داستانی از جان اولیور هاینر


 مسافری خسته که ازراهی دور می آمد،به درختی رسیدوتصمیم گرفت که درسایه آن قدری اسـتراحت کند غافـل ازاینکه آن درخت جـادویی بود،درختی'که میتوانست آنچه که بر دلش میگذرد برآورده سازد!وقتی مسافرروی زمین سخت نشست باخودش فکرکردکه چه خوب میشداگـرتخت خواب نـرمی درآنجابودو اومیتـوانست قـدری روی آن بیارامد.فـوراً تختی که آرزویـش راکرده بوددرکنـارش پدیـدارشـد!مسافر با خودگفت چقدرگـرسـنه هستم.کاش غذای لذیـذی داشتم.ناگهان میـزی مملو ازغذاهای رنگارنگ ودلپذیـردر برابرش آشـکارشد پس مـردباخوشحالی خورد ونوشید.بعـدازسیرشدن،کمی سـرش گیج رفت و پلـکهایش به خاطـرخستگی وغذایی که خورده بود سنگین شدند.خودش راروی آن تخت رهـا کردودرحالـی که به اتفـاقهای شـگفت انگیـز آنروزعجیب فکـرمیکرد با خودش گفت قدری میخوابم.ولی اگریک ببرگرسنه ازاینجا بگـذردچه؟و ناگهان ببـری ظاهـرشـد و او رادرید.
...
هریک ازما دردرون خود درختی جادویی داریم که منتظرسفارش هایی ازجانب ماست.ولی باید حواسـمان باشد،چون این درخت افکارمنفی، ترسها،و نگرانیها رانیز تحقق میبخشد.بنابراین مراقب آنچه که به آن می اندیشید باشید...

برای عشقم








بهشت و جهنم من ..... دلیل خندهام  ... نمی دونم کی و کجا کدوم کار خوب رو انجام دادم که خدا تو رو سر راهم قرار داد و و تو شدی تمام دنیام و بهشتم شدی ... باورت کردم و دلیل تمام باورهام شدی ...تقدس عشق رو تو دستای تو دیدم و تو شدی دلیل  عاشق شدنم ... بهشت و جهنم رو با هم تو و کنار تو دیدم لحظه دیدنت بهشت بود تمام دنیا مال من بود هوا ، نفس ،عشق،زمین ،زمان ،تمام خوشبختی دنیا مال من بود ... وقت خدا حافظی از تو حتی برای یک لحظه ،یک روز جهنم من شد من و تو رفتنی نیستم و هیچ کس و هیچ چیز تو رو از من نمیگیره چون تو اینجایی

 .. نگو خداحافظ  هیچ وقت نگو ...بگو فعلا ... فعلا ... فعلا ....   

مخاطب خاص من تمام دنیای من می پرستمت ........


دوست داشتم اولیشو به تو که تمام دنیامی تقدیم کنم .